1 - به یادم باش که در یادم بمانی
 که ما با هم رفیق بودیم زمانی
 گذشته ها اگر رفت و گذشتند
 ولی در قلب من باز هم همانی!

 2 -  کجای زندگی را با تو مشترک بوده ام که حالا تلفن خوش خیالت تو را مشترک مورد نظر من می خواند؟ مورد نظر شاید، ولی مشترک؟ هه، گفتم که خوش خیال است!

 3 -  یعقوب یادم داده است، دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است از دیدن.

4 -  همیشه سخت ترین نقش نمایش به بهترین بازیگر تعلق دارد. شاکی سختی های دنیا نباش، شاید تو بهترین بازیگر خدا باشی.

5 -  ای بی وفا ز داغ تو در دل شرر فتاد
 وز دیده اشک غم ز محبت ثمر فتاد
 جورم چنان بدل بنمودی که قلب من
 گردیده پاره پاره و از تن بدر فتاد

6 -  به دوست داشتنت مشغولم همانند سربازی که سال هاست در مقری متروکه
 بی خبر از اتمام جنگ نگهبانی می دهد.

7 - خوشا به حال قلبم چون از تو جان گرفته
 نبض وجودم از تو خط امان گرفته
 خوشا به حال جانم که مرگ او غم توست
 براى وصف رویت قلبم زبان گرفته

8-  نه هوا خراب است، نه حواسم پرت است و نه کسی دلم را شکسته !فقط کمی از "من" هوای کمی از "تو" را دارد ...

 9 -  در دفترم تصویری از بهار به یادت می کشم، اما دلم برایت برگ ریزان است.

10 -  آدمی را آدمیت لازم است
 عود را گر بو نباشد هیزم است

11 -  دلم شکسته است و هر چه می گردم تکه هایش جور نمی شود. مگر می شود به یک عاشق وصله های ناجور چسباند؟

12 -  تا توانی به جهان با همه کس یار مشو
 خویش را خوار نکن، لوتی بازار مشو
 تکیه بر خلق نزن، عازم گفتار مشو
 با بشر در همه جا محرم اسرار مشو
 این رفیقان که همه مایل دیدار تو اند
 به خداوند جهان مایل دینار تو اند
 با چنین طایفه ای مونس و غمخوار مشو
 ما که رفتیم و ندیدیم وفا از دوستان
 نیست یکرنگ در این جا، تو گرفتار مشو

13 -  وقتی از چشم کسی بیافتی، مثل یک قطره اشک...
 دیگه فرقی نمی کنه کجا باشی
 گوشه ی چشم...
 رویِ گونه...
 و یا روی خاک
 تو دیگه چکیده ای...

14 -  وقتی می توانی با سکوت حرف بزنی، بر پایه های لغزان واژه ها تکیه نکن.

15 - می نویسم نامه و روزی از این جا می روم
 با خیال او ولی تنهای تنها می روم
 در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی؟”
 شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
 می نویسم من که عمری با خیالت زیستم
 گاهی از من یاد کن، حالا که دیگر نیستم

 16 - عشق یعنی حسرت پنهان دل
 زندگی در گوشه ویران دل
 عشق یعنی سایه ای در یک خیال
 آرزوی سرکش و گاهی محال

17 -  در شهر من این نیست راه و رسم دلداری
 باید بفهمم تا چه حدی دوستم داری
 هر کس نگاهت کرد چشمش را درآوردم
 شد قصه ی آقا محمدخان قاجاری!

 18 -  از ته قلبم آرزو می کنم که هیچ راه نجاتی نداشته باشی. لحظه ای که غرق خوشبختی هستی!