دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد… در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت. ادامه داستان در ادامه ی مطلب |
About![]()
به وب سایت من خوش امدید این وبسایت را من تقدیم می کنم به عشقم ترنم خانم و امیدوارم این هدیه رو از من قبول کنه و ازش خوشش بیاد. امیدوارم که شما بازدید کننده ی گرامی ولحظات خوبی را در این وب سایت سپری کنید.
Home
|
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 203
بازدید ماه : 210
بازدید کل : 9119
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1